بادبادک
من به خوشنودیه خود مینگرم
و به اینکه نفس عشق چه حالی دارد؟
گر نبودی اینجا گر دلت با من ساده و یکرنگ نبود
بی گمان غصه ی من را میدزدید
می سپردم به خزان
در دو دستان توانای خزان می مردم
بی تو دستم سرد است
بی تو روحم چون موج بی قرار است
دلم در تپش و در شور است
با تو اما شادم
تو شبیه بادی
من شبیه بابادکم
هستم .... تا تو هستی هستم.....
به تو اما ورقی کاغذ و.......هیچ